" وقتی که از پا دراومدی می‌فهمی اصلاً٬ ارزش زندگی کردن نداشت "

ساخت وبلاگ
یه وقتا یه چیز بد؛ یه اتفاق بد٬ حال آدم رو می‌گیره؛ آدمو بهم می‌ریزه؛ آدمو خسته می‌کنه. ولی یه وقتایی یه چیز خوب٬ یه اتفاق خوب؛ آدمو داغون می‌کنه! اون‌وقته که نمی‌دونی باید چیکار کنی. فکر می‌کنی گیر کار کجاست؛ مشکل کجاست؛ دلیلش چیه.

زنده بودن خوبه. مردن هم خوبه. ولی بدترین چیز مرده‌ی متحرک بودنه. اینکه نه بمیری٬ نه بتونی زندگی کنی. این آخر درده... به هر دری می‌زنی برای این‌که زندگی کنی. ولی همه‌ی درا بسته‌ است. دلت می‌خواد بمیری٬ ولی دست تو نیست!

وقتی دنیا تمام آرزوهات٬ تمام امیدهات٬ تمام هدف‌هات٬ تمام خواسته‌هات٬ تمام دوست‌داشتنی‌هات رو ازت بگیره و بگه حالا زندگی کن؛ سخته. سخته. سخته. لابد تو زندگی قبلی همه چیز خوب بوده. لابد زنگ در رو زدن و اون پیرمرد برام پیتزا آورده. لابد گفتم هر جایی و تو هر شرایطی می‌تونم خوشبخت باشم و زندگی کنم. واسه همین سوت زده و پرتم کرده اینجا. کجایی پیرمرد؟؟؟ من غلط کردم... من شادی نیستم... من نمی‌تونم مثل شادی خوشبختی رو پیدا کنم... بیا اون سوت لعنتی‌تو بزن و منو به زندگی قبلیم برگردون... بسه دیگه تمومش کن...

+ عنوان از آهنگ خستم محسن یگانه


موضوعات مرتبط: نوشته‌های خودم

آسمون ابری من......
ما را در سایت آسمون ابری من... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-cloudy-sky22a بازدید : 197 تاريخ : سه شنبه 8 اسفند 1396 ساعت: 19:06