امروز که بیرون رفته بودم و کلاً تو این مدت کرونا هر وقت که بیرون میرفتم، برام بامزه بود اینکه میتونم زیر ماسک عکسالعملی نشون بدم که دیده نمیشه! مثلاً اگه یهو یاد چیزی افتادم و خندهام گرفت دیگه لازم نبود با دست صورتم رو بپوشونم! درسته که بازم یه کمی خنده یا حرف زدن مشخص میشه ولی خب بازم اونقدر توی چشم نیست! میشه راحت خندید یا حتی میشه آدم با خودش حرف بزنه! :دی و خب فکر میکردم که این یکی از اتفاقهای جالب دوران کروناست.
من در مورد صحبت کردن با غریبهها(یا حتی بعضی آشناها)، خیلی حرفنزننده هستم! و خدا رو شکر که لبخند رو آفرید که حداقل در این مکالمات یه فرقی بین من با دیوار باشه! :دی و حداقل بتونم با لبخند یه تاییدی نشون طرف بدم! سوار اتوبوس که شدم اتوبوس خالی بود و دو ایستگاه مونده بود به پایانه. رفتم جلو و نزدیک در جلو ایستادم و راننده گفت که خطرناکه بشین. گفتم راحتم و دیگه بعد از این همه سال به مترو و اتوبوس عادت کردیم! و این شد که سر دردودل راننده باز شد. یکم حرف زد و یه خاطره(!) هم تعریف کرد از خانومی که ته اتوبوس نشسته و پاهاش رو گذاشته بالای صندلی جلویی(روی بوفه) و با ترمز اتوبوس(بخاطر اینکه یه موتوری پیچیده جلوش) سُر خورده افتاده پایین و از هوش رفته! :| خب در تمام مدت خاطره من طبق معمول همیشه لبخند میزدم و خب حرفی هم برای زدن نداشتم یا اگر هم داشتم طبق معمول حالِ حرف زدن نداشتم. ولی خب راننده لبخند منو نمیدید! دیگه نمیدونم از طرف راننده چطور به نظر میرسید ولی من که به ذهنم نرسید باید الان چیکار کنم! و این صحبت یک طرفه ادامه داشت و من فقط منتظر بودم زودتر برسم به پایانه و تشکر کنم و پیاده شم. -ــ- و فکر کردم یکی از بدیهای کرونا اینه که این لبخند رو ازم گرفته! -ــ-
این روزا کلاً احساس میکنم اگه دهن برای خوردن و لبخند زدن استفاده نمیشد، میتونست اصلاً روی صورت وجود نداشته باشه! حتی وقتی با کسی مجازی حرف میزنم و در واقع دارم مینویسم، احساس میکنم سختمه حرف زدن. جمله ساختن. فکرم رو به جمله تبدیل کردن. برام حرف زدن روز به روز سختتر میشه. و دیگه نه فقط با غریبهها! حتی با دوستام! به سختی حرف میزنم. و حتی احساس میکنم شاید حضوری میشد با لبخندی نگاهی عکسالعملِ صورتی یه مکالمه رو راحتتر ادامه داد. بعد یاد اون شعر دوران مدرسه میافتم!
من یار مهربانم، دانا و خوش بیانم، گویم سخن فراوان، با آنکه بی زبانم!
پندت دهم فراوان، من یار پند دانم، من دوستی هنرمند، با سود و بی زیانم!
از من مباش غافل، من یار مهربانم!
و به این فکر میکنم که اگه همینطوری پیش بره، همین دوستای انگشتشمار رو هم از دست میدم و در آخر میرم سراغ این دوستِ مهربان با سخنان فراوان و بی زبان! :دی
آسمون ابری من......برچسب : نویسنده : my-cloudy-sky22a بازدید : 205