" سرگردانیِ بی‌پایان "

ساخت وبلاگ

همیشه فکر می‌کردم که چطور می‌شه بعضی آدما نمی‌دونن چی دوست دارن٬ دوست دارن چیکار کنن و چه راهی رو برن؟! برای منی که هزار و یک چیز رو دوست داشتم و دلم می‌خواست هزار و یک راه رو برم٬ همیشه این‌طور آدما عجیب بودن!

آدمای بی‌تفاوتی که می‌گفتن: "فرقی نمی‌کنه!" چه رشته‌ی دانشگاهی٬ چه شغل آینده! یا اینکه مثلاً ملاکشون برای انتخاب رشته٬ درآمد در آینده است! علاقه این وسط جایی نداره! و حسی به چیزی ندارن!

آدما تو این مورد به سه دسته تقسیم می‌شن! آدمایی که هیچ نظری و حسی ندارن! آدمایی که فقط به یه چیز علاقه دارن! آدمایی که هزار تا چیزو دوست دارن!

همیشه هزار و یه کار رو دوست داشتم. تقریباً همه‌ی کارای هنری به جز خیاطی٬ تزیینات غذا و دسر و شیرینی ولی آشپزی نه. موسیقی. کار با بچه‌ها. و اونقدر تو تمام این کارا سرگردون دور خودم چرخیدم؛ که فهمیدم این همه کار رو دوست داشتن٬ همون‌قدر در نظرم بده که هیچ کاری رو دوست نداشتن... آدم باید یه کارو دوست داشته باشه. یه چیز رو دوست داشته باشه و بره دنبالش. فقط یکی. نهایتش دو تا که اولی نشد دومی! ولی من...! کلکسیونی دارم از کارایی که دوست داشتم انجام بدم و به هزار و یک دلیل نشده! و کارایی که انجام دادم ولی باز به هزار و یک دلیل نشده. و آخر هم نمی‌دونم چی رو واقعاً دوست دارم و نشد یه کار رو انتخاب کنم!

امشب بالاخره فهمیدم که من حتی ازون آدما که هیچی رو دوست ندارن هم بدترم! همین‌طوری سرگردون ادامه می‌دم و به هر کاری یه ناخنکی می‌زنم و نمی‌دونم بالاخره چی رو دوست دارم؟! کدوم رو بیشتر از همه دوست دارم؟! واقعاً دلم می‌خواد چیکار کنم؟ :(

 

آسمون ابری من......
ما را در سایت آسمون ابری من... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-cloudy-sky22a بازدید : 222 تاريخ : سه شنبه 3 دی 1398 ساعت: 22:31